آرام نامه

آرام نامه

مقدمه ای خاص از خاص ترین استاد جهان

ويكا گفت: «ما ابدي هستيم. چون جلوه‌اي از خداونديم. براي همين، از ميان زندگي‌ها و مرگ‌هاي بسياري مي‌گذريم، از نقطه‌اي بيرون مي‌آييم كه هيچ‌كس نمي‌شناسد و به‌سويي مي‌رويم كه هيچ‌كس نمي‌داند.»
ويكا ادامه داد: «مسأله اين است كه وقتي مردم به حلول روح فكر مي‌كنند، همواره با سؤال بسيار سختي روبه‌رو مي‌شوند: با توجه به آن كه در بدو پيدايش، تعداد بسيار كمي انسان روي زمين وجود داشته و امروز تعداد انسان‌ها بسيار زياد است، اين همه روح جديد از كجا آمده‌اند؟»
نفس بريدا بند آمد. بارها همين سؤال را از خود كرده بود.
ويكا پس از مدتي گفت: «پاسخ اين سؤال آسان است. در بعضي از حلول‌ها، تقسيم مي‌شويم. روح ما درست مثل بلورها و ستاره‌ها، درست مثل سلول‌ها و گياهان، تقسيم مي‌شود. روح ما به دو روح ديگر تقسيم مي‌شود و بدين‌ترتيب در طول چند نسل، بربخش بزرگي از كره‌ي زمين پخش مي‌شويم»
بريدا پرسيد: «و تنها يكي از اين بخش‌ها از هويت خودش آگاه است؟»
ويكا بي‌آن‌كه به بريدا پاسخ بدهد، گفت: «ما بخشي از چيزي هستيم كه كيمياگران آن را روح جهان مي‌نامند. در حقيقت، اگر روح جهان فقط تقسيم بشود، هر چند گسترش مي‌يابد، اما ضعيف‌تر هم مي‌شود. پس همان‌طور كه تقسيم مي‌شويم، دوباره با هم ملاقات مي‌كنيم. و نام اين ملاقاتِ دوباره، عشق است. چون وقتي روحي تقسيم مي‌شود، هميشه به يك بخش نرينه و يك بخش مادينه تقسيم مي‌شود.
ويكا ناگهان خاموش شد و به كارت‌هاي پراكنده بر روي ميز نگريست.
ادامه داد: «كارت‌ها بسيارند. اما همه عضو يك دسته‌ي كارت هستند براي درك پيام هر كارت، وجود تمامشان لازم است، همه‌ي آن‌ها به‌ يك اندازه مهم‌اند. ارواح ما هم همين‌طورند. انسان‌ها مثل اين كارت‌ها همه به‌هم متصل‌اند.»
«در هر زندگي اين مسئوليت اسرارآميز را بر عهده داريم كه دست كم با يكي از بخش‌هاي ديگر، دوباره ملاقات كنيم. عشق اعظم كه آن‌ها را از هم جدا كرده، با عشقي راضي مي‌شود كه اين دو نيمه را دوباره با هم يگانه مي‌كند.»
 ـ « و من چه‌طور مي‌توانم بخش ديگر خود را بيابم؟»
ويكا گفت: «شهامتِ خطر را داشتن، به خطرِ شكست تن‌دادن، خطرِ نوميدي و سرخوردگي را پذيرفتن، اما هرگز دست از جست‌وجوي عشق نكشيدن. كسي كه از اين جست و جو دست نكشد، پيروز مي‌شود»
 ـ «امكان دارد در هر زندگي با بيش‌تر از يك بخش از وجودمان ملاقات كنيم؟»
ويكا با تلخي بارزي ‌انديشيد: «بله. و وقتي اين‌طور بشود، قلب تكه‌تكه مي‌شود و نتيجه‌ي آن درد و رنج است»
«ما مسؤول سراسر زمينيم، چراكه نمي‌دانيم بخش‌هاي ديگر ما كه از زمان آغاز وجود ما را تشكيل مي‌داده‌اند، حالا كجايند، اگر خوب باشند، ما هم خوشبختيم، اگر بد باشند، هر چند ناهشيار، از بخشي از اين درد، رنج مي‌بريم. اما بالاتر از هر چيز، مسؤول آنيم كه در هر زندگي دست‌كم يك‌بار، با بخش ديگرِ خود كه سر راه ما تجلي مي‌كند يگانه شويم
سگي در آشپزخانه پارس كرد. ويكا تمام كارت‌ها را از روي ميز جمع كرد و دوباره به بريدا نگريست و گفت:«همين‌طور مي‌توانيم بگذاريم كه بخشِ ديگر ما به راهش ادامه دهد، بي‌آن‌كه اين حقيقت را بپذيرد و يا حتي دركش كند. در اين‌صورت، براي ملاقات دوباره با او، نيازمند حلول ديگري هستيم و به‌خاطر خودخواهي‌مان، به بدترين عذاب محكوم مي‌شويم. عذابي كه خودمان خلق كرده‌ايم: تنهايي.
بخشي از كتاب بريدا
از تأثيرگذارترين نويسنده جهان
پائولو كوئليو

مهدی ارام فر


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده: سارا ׀ تاریخ: شنبه 25 مرداد 1393برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

درباره وبلاگ

سر هر دیواری...پیچکی خواهیم کاشت... پای هر پنجره ای...شعری خواهیم خواند...


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , aramnameh.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM